من می روم اما
دل را خیال ندارد
من می نشینم آنجا
کنج خیال رویا
ای خاطرات اویم
ای خاطرات خوبم
ننشین چنین به کویش
کم سینه کن خم اویش
او رفته است
دل ،تا به کی کنی صبر
چشم تا به کی کنی اشک
یادش بکن فراموش
دل دیده کن ، تو را هوش
صبر ایلمه دوزوم بس
بل باغلاما
دورگت گینن اولوم بس
نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۵ساعت 11:55 توسط عظیمی|
شب های بارانی من...برچسب : اسیر, نویسنده : shabhayebaraniyemano بازدید : 23